دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, :: 17:48 ::  نويسنده : Rozhin

آدمایی که دل کندنو بلد نیستن 

معتادا و دزدا رو بوجود مبارن

و آدمایی که دل کندنو بلدن

قهرمانا رو میسازن

پس ببین

دل کندنو یاد بگیر مخصوصا ازآدما

شنبه 30 بهمن 1400برچسب:, :: 17:45 ::  نويسنده : Rozhin

شه مه نده فه ری گه شته که ت

مه وه ستینه له پیناو

سه ر نشینیکی دوو دل

شنبه 30 بهمن 1400برچسب:باران, :: 17:29 ::  نويسنده : Rozhin

خیس  شدم زیر باران

اذیت میشدم

اما خودمو دادم به دست باد و باران حس قشنگی بود

از خیس شدن میترسیدم همیشه

حتی وقتی دوستم خواست دستامو بگیره بازم نتونستم

تنهایی لذت بخش بود

وقتی با خودم تجربه ش کردم

وقتی کسی نیس دستاتو بگیره قشنگ ترین حس دنیاست چرا؟

چون مجبور نیستی منتظر بمونی

میفهمی اگه حتی کسی برای تو اونجا نباشه خودت هستی

 

نازنین

شنبه 23 بهمن 1400برچسب:, :: 17:1 ::  نويسنده : Rozhin

تیشرت سبز رنگش در ان هوای سرد زمستانی کفش های ژنده اش

مردی در دهه چهارم زندگی اش

و پسرش در دهه دوم زندگی اش

انگار کودکی اش را برای او نمایان میکرد

وقتی از درد به خود میپیچید ناله میکشید در آن سروصدا در صف داروخانه همه مردم عصبی آزرده

تقلای بچه 12 13 ساله اش از کارمند داروخانه که کارشون زودتر را بندازه

از دیدن پدرش که داشت ازدرد به خودش میپیچید اذیت میشد

بهتر از هرکس دیگه ای اون لحظه درکش میکنم

با هم رفتیم قسمت تزریقات

تختش نزدیک تخت من بود

و صدای گریه هاش وقتی با عشق به فرزندش میگفت

عزیزبابا

قربونت برم تو برو بیرون یه چیزی بخور

و پسرش بهش گفت تا بابا نیاد من هیچ چی نمیخورم

قطعا خودش و پسرش از دشمنهای افکارات منن اما باز هم نمیتونم تو همچی حالتی

از کسی متنفر باشم

اونجا دوباره در عمق درد شروع میکنم به دوباره انسان بودن

 

 

پنج شنبه 21 بهمن 1400برچسب:, :: 15:21 ::  نويسنده : Rozhin

چی میشد منم مثه وی پی ان گوشیم

به همین آسونی به یه کشور دیگه وصل میشدم

پنج شنبه 21 بهمن 1400برچسب:خواب, :: 15:19 ::  نويسنده : Rozhin

امشب خاب دیدم با میشل اوباما تو کافه شهر در مورد 

رشد و نهاد حرف میزدیم

آخرشم غصه اینکه نتونستم باهاش عکس بگیرم منو کشت

 

پنج شنبه 21 بهمن 1400برچسب:, :: 15:18 ::  نويسنده : Rozhin

خوشحالم من اون کسی بودم که وقتی قلبت یخی بود صداش زدی 

تا با گرمای وجودم بهت عشق بدم

دوستت دارم هاوژین

پنج شنبه 21 بهمن 1400برچسب:, :: 15:16 ::  نويسنده : Rozhin

زیباترین چیزی که در طول زندگی  آدمی است 

کودکی است 

پس چرا همه به دنبال زود بزرگ شدن هستن؟

پنج شنبه 21 بهمن 1400برچسب:, :: 15:6 ::  نويسنده : Rozhin

به قول فروغ: خوشبختانه یک زنم

^^

:)

با اینکه به عنوان یک زن تو این جامعه سختیهای زیادی کشیدم ولی ولی یه سری چیزا هست که مردا ازش محروم هستن

مثه قدرت آفریدن جون دادن به یک موجود  وقتی حسش میکنی که به یک چیزی وجود میبخشی توی وجودت وقتی از خودت مایه میزاری

ازچی ؟از خودت جالبه من هنوز مادر نشدم اما این یکی ازشگفتی های زن بودنه

تو زبون کوردی بهش میگن آفریننده به زن میگن افرت یعنی آفریننده

بخاطر گستردگی بیشتر جسم پینه ای که داریم و میتونم بیشتر ازیک مرد با احساساتمون آشنا باشم بیشتر حس کنیم

عشق یا درد شاید

نمیدونم زن بودن خیلی خفنه دلتون بسوزه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

دو شنبه 18 بهمن 1400برچسب:وجود داشتن, :: 23:30 ::  نويسنده : Rozhin

یکی از ویژگی های شخصیتیم صادق بودن با خودم هست که بعد ازسختیهای زیادی که

کشیدم به دستش آوردم 

بنظرم آدما بدترین و بزرگ ترین دروغ ها رو به خودشون میگن

و این از عدم خودآگاهی میاد

خودمو کامل نمیشناسم 

اما میدونم چی میخوام 

و با احساساتم شاید بازی نمیکنم

هرگز در عشق و دوست داستن اجاز ه نمیدم غرور مانعم بشه

و اعتقاد دارم اگه شخصی در دل من باشه حتی اگه دوستم نداشته باشه باید بهش بگم چون روزی زیر خاک که رفتم همه چی خاموش میشه

و بزرگ ترین خاموشی 

خاموشی احساسات آدم هست وقتی دیگه چیزی بنام وجود داشتن نیست

اینجوری آروم میشم و حسرت حرفهای گفته نشده تو قلبم نمی مونه

مثه گارسیامارکز که میگه:

آدما تو رو بخاطر حرفهای که بر زبون میاری  میشناسن نه بخاطر حرفهای که تو دلت مونده 

دو شنبه 18 بهمن 1400برچسب:, :: 23:28 ::  نويسنده : Rozhin

نازنین

امروز زیبا بود

چون من خاستم که زیبا باشه

من خوشگلش کردم

نازنین

دستتو به من بده دنیا رو برات رنگین کمونی کنم

آره این قدت دارم

 

یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:حکم آخوند, :: 23:35 ::  نويسنده : Rozhin

اخ به لنجه به لنجه هیچی نمونده

همش به دست ملا  و آخونها رفت تموم شد زیر عباشون همه چی به فنا رفت

ایشالله نابود بشه ایران به صد سال پیش برگشته مثه زندان تاریک شده

بخاطر حکم آخوند وملا ها

قرن بیست و یکه اما عبا و مقنعه هنوز مده

اون مقنعه رو بردار تا صورتت ببینم

اون عبا رو بردار تا قد و بالاتو ببینم

چرا زیبایتو که تموم دنیا رو میارزه پنهون میکنی

یه روز اتیش قلبم اون چادرتو میسوزونه

زن باید کوشش کنه تا  جنس دوم نباشه

با تلاش و کوشش قانون سیاه بشکونه

زن هم یک انسانه باید خودش حق خودشو بگیره

 

به لنجه می مونه فقط حکم ملا هست که باید نمونه

یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:محکوم به مرگ, :: 23:26 ::  نويسنده : Rozhin

مردن چیه هیچکس تا الان جواب این سوالو پیدا نکرده

آخ مردن چیه هیچکس تا الان نفهمیده؟

آخ تورات و انجیل و  تا میرسه به اوستا

.

.

.

خیلیا    عاقلانه زندگی کردن اما درمورد مرگ نادانن و هیچی نمیدونن

آخخخخخخخخخخخخخ تو این راه طولانی که اسمش مرگه 

آخخخخخ تو این راه طولانی که اسمش مرگه

کی برگشت تا بحث و خبرشو بیاره 

؟

وقت گذاشتن برای نیاز های پوچ و بی فایده بیهوده است 

بیهوده است هر چی که گذشت گذشت و دوباره برنگشت.

 

 

یک شنبه 17 بهمن 1400برچسب:, :: 23:13 ::  نويسنده : Rozhin

الان دوازده شبه بجا اینکه بخابم مثه دیونه ها نشستم پای سیستم خخخخخخخخخ

دارم آهنگ ناصر گوش میدم به به چه صدایی شبمو میسازه فقط اونجاش که رپ میخونه

هر زنی تو این جامعه کوفتی نیاز به شنیدن و درک کردن تمام اون حرفها داره

وقتی بهش فکر میکنم دیونه کننده س واااااااااااااااااای چه مامان باحالی بشم اوخییییییی

مادرم خیلی چیزا رو بهم یاد نداده که خودم بهش رسیدم

ولی همیشه حس شجاعت فارغ از اینکه یک زن هستم در این جامعه به من منتقل کنم

درسته اون سیمین دوبووار نیست یا فروغ یا حتی یک زن تحصیل کرده

ولی قطعا یک انسان موفق ازنظر کاری بوده و نماد یک زن سرسخت و ظلم دیده در بد ترین شرایط اینکه چجوری دووم آورده

از یه زمانی به بعد من از پرستش مادرم دست برداشتم و اما یادم موند که اون کیه و فهمیدم چیزی بنام بت ساختن از آدما نباید وجود داشته باشه

امشب خیلی پراکنده حرف زدم تمرکزم افتضاحه با موسیقی بیکلام ذهنم آرومتره 

 

چهار شنبه 13 بهمن 1400برچسب:سارتر, :: 18:18 ::  نويسنده : Rozhin

نمایشنامه سارتر

نگاه ماتریالیستی نویسنده به مرگ

چیزی که خیلی تو این نمایشنامه دوست داشتم این بود که سارتر خییلی قشنگ با مرگ شخصیت ها و زنده کردنشون اینو به من نشون داد که انسان با مرگ که اینجا بنظرم منظورش از شکست های زندگی است هر بار به تعالی بیشتری میرسه و نگرش ناقص بودن بشریت رو میتونی از این نمایشنامه بکشی بیرون وقتی او و پیر به زندگی برگشتن و با مسولیت و انتخاب و ازادی واژه های مهمی که برای مکتب سارتر هستند سر و کار داشتند

سارتر میگه وجود برای خود و وجود در خود

وقتی میگه وجود در خود یعنی وجود داشتن و هست شدن (که طبق کتاب فلسفه عمومی از استاد دره بیدی معادل فارسی برای اگزیستانس وجود ندارد)و وقتی میگه وجود برای خود یعنی آگاهی از وجود داشتن که اون معتقده انسان های که از وجود خود آگاهی ندارند برای یک جامعه نقش مگس را دارند و او و پیتر وقتی در هنگام زندگی کردن قبل از مرگ بنظر من به وجود برای خود نرسیده بودن

سارتر می گوید که *خوشبختی* در جلویِ مسیرِ انسان قرار دارد. انسان همواره با کنش و عاملیت خود برای رسیدن به آن در تلاش است و حتی اگر بدان دست نیابد نباید که تسلیم شده و به انفعال برسد

در اصل سارتر می خواهد بگوید که خوشبختیِ بشر در فعل و کُنش دائمی و وقفه ناپذیرِ اوست

یک شنبه 10 بهمن 1400برچسب:توتالیتر, :: 18:23 ::  نويسنده : Rozhin

در کتاب1984

اورول به موضوع زیبایی اشاره میکنه

تمامیت خواهی که از طرف حکومت توتالیتر ها و کمونیست ها که سراب از زندگی کردن در مدینه فاضله بر ذهن مردم مانند یک توهم ایجاد میکند

تمامیت خواهی

با فریب دادن مردم

و نتیجتا انسان های جامعه ای که اگر حتی به فکر تغییر باشند این سرنوشت را قبول کردند که در اسارت همچین سیستم های باشند

وقتی روشنفکران همچین جامعه ای کتاب پشت کتاب میخوانند اما جهت انقلاب هیچ عملی از آنها سر نمیزند

 

در واقع خود را محکوم به همچین زندگی میکنند.

تکه های از این کتاب:

 

آزادی، آزادی ابراز این حقیقت است که دو به اضافه دو چهار شود. اگر این حق اعطا شود، همه حقوق دیگر به دنبال آن تحصیل خواهد شد

 تا هنگامی که به هوش نیایند نمی توانند دست به انقلاب بزنند و تا هنگامی که انقلاب صورت نگیرد، به هوش نخواهند آمد.

 فقط چهار طریق برای سقوط یک طبقه حاکمه وجود دارد: یا از خارج مورد حمله قرار می گیرد و مغلوب می شود، و یا به حدی در حکومت عدم کفایت نشان می دهد که توده های مردم تحریک به انقلاب می شوند و یا اجازه می دهد که یک طبقه متوسط ناراضی به وجود آید و یا آنکه اصولا اعتماد به خود و علاقه به حکومت را از دست می دهد.

شنبه 9 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 15:48 ::  نويسنده : Rozhin

اینکه ازت دورم

اینکه میتونست همه چی خوشگل تر باشه اینکه تو قلبمی اما کنارم نیستی

اینکه تک ستاره ی آسمونای الان اما نه تو آسمون من

نازنین

تو آسمون خدا

امیدوارم دنیایه دیگه ی باشه تا بتونم ببینمت

 

دوست عزیز

شنبه 9 بهمن 1400برچسب:خیس شدن, :: 15:45 ::  نويسنده : Rozhin

من همیشه خیس بودم

روزی که تو بارون منتظر وایستادم

دوست داشتنت

برام

مثل خیس شدن حس ناخوشایندی داشت

اگر چه ممکنه برای تو خوب و دوست داشتنی باشه

 

من مطمئن نیستم که دلم بخاد به اون روزها برگردم

شنبه 9 بهمن 1400برچسب:انسان, :: 15:39 ::  نويسنده : Rozhin

انسان

بعضی چیزا رو که میخاد نمیتونه داشته باشه

داشتن بعضی آدما کنار خودت

شاید چیزی که اون میخاود در دایره توان اون نیست

میخوام به این انسان بگم

غصه نخور درسته نمیتونی عشق بعضیا رو داشته باشی

هر چقدر هم براش بجنگی

اما بجاش میتونی برای چیزایی که تو کنترل خودت هستن بجنگی

 

میتونی با خودت مهربون تر باشی

شنبه 9 بهمن 1400برچسب:, :: 15:37 ::  نويسنده : Rozhin

وقتی میگن صدای اذان دلنشینه

 

منم میگم سرود ملی نازی ها با کشتار میلیونیشون حماسی و پر ابهته

شنبه 9 بهمن 1400برچسب:, :: 15:27 ::  نويسنده : Rozhin

وقتی حکم قاضی پرونده فروخته شده یه وکیل

هر چقدر هم باهوش باشه شواهد داشته باشه

 

پرونده رو باخته.

چهار شنبه 6 بهمن 1400برچسب:, :: 18:38 ::  نويسنده : Rozhin

زندگی قشنگهچشمک

 

میتونم ببینمش

همه چی تو قلب منه

دستامو میزارم رو نبض گردنم

تند تند میزنه

ذوق مرگ شدم

 

زندگی هنوز قشنگیاشو داره نازنین

 از دل تو در دل من نکته هاست

آه چه ره است از دل تو تا دلم
گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم

مولانا

دو شنبه 4 بهمن 1400برچسب:آرامش یک زن, :: 21:22 ::  نويسنده : Rozhin

اون حس خاطری که جولیا به وینستون داد

هر زنی در ارزوی به اشتراک گذاری ان با مردی است که او را دوست دارد

حس خاطر خوردن یک فنجان قهوه  بعد همه اون قشنگیا همه چیو زیباترش کرد

 

1984

 

دو شنبه 4 بهمن 1400برچسب:ابدیت, :: 18:26 ::  نويسنده : Rozhin

یه چیزی که توی این زندگی یاد گرفتم

این بود که نمیتونم از کلمه تا ابد برای اتفاقاتی که درحال حاضردر جریانن استفاده بکنم

دوست داشتن یک نفر تاابد غیر ممکنه

اما از دست دادن یک نفر تا ابد ممکنه

ولی ما همیشه بخاطر چیزهایی که تا ابد باقی نمی مونن زندگی میکنیم مثلا رویاها یا چیزایی مثل خاطرات و پشیمونی ها

یا بعضی ها بخطر عشق یا یک انسان دیگه زندگی میکنن 

دو شنبه 4 بهمن 1400برچسب:وجود داشتن, :: 18:22 ::  نويسنده : Rozhin

شازده کوچولو» روایت عشق است. روایت عشقی از یاد رفته در قیل و قال تکنولوژی و صنعت روز. روایتی است از سر درگمی آدمی که نه راه می‌شناسد و نه هدف دارد. در این کتاب اگزوپری دنیای آدم بزرگ‌‌ها را به سخره می‌گیرد و آنها را به خاطر فراموش کردن ارزش‌های اصلی زندگی سرزنش می‌کند. اگزوپری در این کتاب می‌خواهد خبر از فوت کودک درون آدم‌‌ها بدهد. او می‌خواهد در این کتاب از دوست داشتن و عشق ورزیدن بگوید. 

 هدف نهایی انسان ها :سعادت

 

بیشتر آدمایی که دیدم لبخند هاشون گره زدن به داشتن

زندگی لوکس تر مثل یه ماشین سیستم بالا مثه یه خونه رویایی

اما میخوام به خودمون بگم

سعادت واقعی زندگی

لذت بردن از هر آنچه که هست در آن واحد

هر آنچه که هستیم و هر آنچه که داریم

با تمام زشتی هامون بدی هامون

یه روز وقتی طبق عادتم داشتم آسمونونگاه میکردم

به احتمال وجودم فکر میکردم

اینکه من روژین با این ذهنیت اینجایه  دنیا

اینکه چقد احتمال داشت من به دنیا بیام

هر لحظه از ذوق تو پوست خودم نمیگنجیدم

و اونجا زندگی خوشگل تر از همیشه بود

وجود داشتن

اره این میتونه بزرگ ترین دلیل سعادت من باشه

چون همه چی از اینجا برای من شروع میشه

وقتی به تاریخ انسان فکر میکنی و اینکه میبینی ارهه ارهه

من اون حیوان خوش شانسی هستم که وجود پیدا کردم

اینجا نمیدونم باید از چه کسی تشکر کنم؟

ایا تشکری لازم است؟

و بعد از این کشف بزرگ از نظر خودم خخخخخ

اطرافم نگاه کردم و به پایان اندیشیدم امممم

ارهه مرگ

وقتی علتی به نام مرگ وجود داره که معلولی مثه زندگی رو هرروز قشنگ تر میکنه

نمیتونم از یه ثانیه ش بگذرم

که اونو با صرف داشتن چیزایی که فانی هستن مادی هستن نمیتونم نمیتونم خوشبختیمو به شرط داشتن این چیزا محدود کنم

روح انسان:عشق ورزیدن و دوست داشتن

احساس اون بخش بزرگ وجود انسان

جایی که من در هر آدمی اول سراغ اونجاش میرم

کجا؟

شاعرا میگن میشه قلبش خخخخ

سیستمی شدن

ربات شدن

اینا چیزایی هستن که از آدمایه این دوره زمونه میبینم

اما اما

بازهم من میبینم که مردم فقط دارند ازش فرار میکنند

احساس میکنم ما انسان ها هرگز بهمو.ن درس دوست داستن و عشق ورزیدن داده نشده

چرا؟

من کمتر والدینی دیده باشم که هنر عشق ورزیدن

دوست داشتن

بخشنده بودن

مهربان بودن

کینه به دل نگذاشتن

خاکی بودن  

یادداده باشن

اره من تمام شجاعت را در اینا میبینم

و تمام آنچه که روح انسان بهش نیاز داره دوست داشتن و عشق ورزیدنه

و اینجوریه که زندگی قشنگ میشه.

 

 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:, :: 23:40 ::  نويسنده : Rozhin

نازنین

دنیایه بزرگیه

اما تو کوچیکش نکن

نازنین

بدون که تو میتونی کسیو دوست داشته باشی ولی اون نه

قرار نیست همیشه دوست داشتنی باشی

قرار نیست همیشه عالی باشی

اما یه چیزو یادت نره

که کسی قرار نیست تو رو بیشتر از خودت دوست داشته باشه حتی من

با خودت مهربان باش نازنین

 

 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : Rozhin

دوست دارم خدا بودم 

تا منو فقط می پرستیدی

نازنین

 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:36 ::  نويسنده : Rozhin

اینجا خوبه 

چرا؟

چون میتونم کلی چیز میز بنویسم

اونم از هر فکری ک در ثانیه از مغزم میگذره

و کسی نیست 

بخاطر تمام این پراکندگی ها اذیت بشه

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:30 ::  نويسنده : Rozhin

کاروانسرای کیتارو

منو به خودم نردیک تر میکنه

به چیزی که بودم

به چیزی که هستم

نیاز دارم دوباره اون احساسات زنده کنم

تا بتونم دوباره شعر بگم

هیچکس دلیل سکوت یک شاعر نمیفهمه

وقتی از اون قلم دور میشی 

یعنی دارن خودتو ازت میگیرن

باید افکارمو سرسامان بدم

دلم برا روزهای که کل اتاقم کاغذی شده تنگ شده

برا روزهایی که میتونستم با کلمات برقصم

ذوق کنم

بخندم

اشک بریزم

زندگی درک عمق معنی کلمات است نازنین

باید از ادما جدا بشم

به سرزمین آلیس سفر خواهم کرد

 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:25 ::  نويسنده : Rozhin

میخای یه چیز جالبو بهت بگم

-امید

بیشتر مردم دوست دارند همیشه داشته باشنش

اما من از داشتنش بیزارم

چرا؟

چون از جنگیدن برا چیزایی که تو کنترل تو نیست خسته شدم

این بازی قدیمی

دیگه خسته م کرده

I NEED TO GIVE UP

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:, :: 23:18 ::  نويسنده : Rozhin

خارج از تمام انچه که من نیستم

این لحظه برای تو مینویسم

برای من 

برای روژین

سکوت

عجیبه 

وقتی به خودم میرسم همه چی تو ذهنم بسته میشه

ای من

کلی حرفای بد دارم تو ذهنم

فکر نکنم قرار باشه چیزایی خوشگلو بخام بهش بگم

خیالی

دروغی

غیرواقعی

ناممکن

بی منطق

احساسی

حساس

اگه میشد احساسمو حذف کنم از وجودم میشد غیر واقعی نگاه کردن کنار گذاشت 

میشد دیگه چیزی ناممکن نبود منطقی بود

بی احساس بودن همچین لذتی داره؟

اره 

چون خیلی کمتر درد میکشی

اوووووه اشکم اومد

نمیخام مامانم ببینه 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بامداد, :: 23:12 ::  نويسنده : Rozhin

ــ شهر
همه بیگانگی و عداوت است

هنگامی که دستان مهربانش را به دست می‌گیرم
تنهایی غم‌انگیزش را درمی‌یابم

اندوهش
غروبی دلگیر است

در غُربت و تنهایی
همچنان که شادی‌اش
طلوعِ همه آفتاب‌هاست
و صبحانه
ونانِ گرم.

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:بازگشت, :: 23:5 ::  نويسنده : Rozhin

نصفه شب یه شهر کوچیک

با دمایی 30-درجه با شما اینجام

میشه گفت سرد ترین نقطه ایرانم

به امید اینکه تو منو میخوندی و زنده بودی

 

شنبه 2 بهمن 1400برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : Rozhin

آرام

درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content