ترس
دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
پنج شنبه 23 تير 1401برچسب:, :: 1:13 ::  نويسنده : Rozhin

از دیده شدن میترسم  از اینکه بقیه زخم هامو ببین اذیت میشم  وقتی خورشید میتابه رو زخمام و بقیه میبیننش دنیا برام طوفانی میشه باهاش باد میاد ابرا اخم  میکنن و اسمون بارونی میشه و رودخونه ها سرازیر میشن و منو با خودشون غرق میکنن

از غرق شدن میترسم وقتی 15 سالم بود یه بار تجربهش کردم دیگه نمیخوام اون روزا تکرار بشه

نازنین این دنیا خیلی بزرگه دقیقا مثه انعکاس صداها تو کوهستان برام  وحشتناکه دلم میخواد خودمو میون درخت ها ی جنگل تو کلبه رویایم پنهون کنم

اما میدونم اینطوری نمیشه یه روزی بود که از تمام خودم از چیزی که بودم فرار میکردم نمیتونستم خودمو قبول کنم اما ورق زندگیمو خودم برگردوندم و همه چیو خوشگل کردم فهمیدم ادما محکومن به زندگی کردن و نمیتونی ازش فرار بکنی نمیتونم بگم امروز بیخیال هرگز دوست ندارم همچین ادمی باشم  و خوشحالم که میتونم بگم دیگه نیستم 

ما زنده به انیم که ارم نگیریم موجیم که اسودگی ما عدم ماست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: